کد مطلب:88585 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:2197

نکاتی در مورد علم و جهل











با توجه به خطاهای «اعلموا» در قرآن درمی یابیم كه قرآن با این خطاب، مسائل مربوط به عقائد و اعمال و برنامه ی زندگی را متذكر شده است، علاوه بر این طلب علم را در هر حال بر زن و مرد مسلمان واجب كرده است، در كلمات پیامبر است «طلب العلم فریضه علی كل مسلم و مسلمه»[1] در كلمات امام صادق (ع) نیز آمده «طلب العلم فریضه علی كل حال.»[2].

برای آگاهی از توجه اسلام به علم و ارج نهادن به آن، كافی است به این حدیث بنگریم كه پیامبر اكرم فرمود: «اغد عالما او متعلما او مستمعا او محبا و لا تكن الخامس»، یا دانشمند باش یا دانشجو یا شنوا از دانشمندان و یا دوستدار آنان، و هرگز نفر پنجمی نباش كه هلاك خواهی شد![3] علم و دانش آنقدر شرافت دارد

[صفحه 61]

كه هر كس آن را دارا نیست، ادعا می كند عالم است، و اگر نسبت علم به او داده شود، خوشنود می شود و اگر نسبت جهل به او داده شود، از آن تبری و برائت می جوید، «كفی بالعلم شرفا ان یدعیه من لا یحسنه و یفرح اذا نسب الیه و كفی بالجهل ذما ان یبرا من هو فیه».[4].

چقدر فرق است بین آنچه از تورات كنونی نقل كردیم كه طبق آن خداوند نمی خواست حضرت آدم (ع) عالم شود و بین قول امام صادق (ع) كه فرمود: «لوددت ان اصحابی ضربت روسهم باسیاط حتی یتفقهوا»، من دوست دارم با تازیانه بر سر اصحابم زده شود تا عالم و فقیه شوند.[5] یعنی حاضرم یارانم را با تازیانه بدنبال علم و دانش بفرستم!

و نیز چقدر فاصله است بین آنچه تورات كنونی و تحریف شده دارد، با قول موسس اسلام و نبی گرامی كه فرمود: «العلم حیاه الاسلام و عماد الایمان»، علم مایه ی حیات اسلام و ستون ایمان است![6] اسلام و ایمان بدون علم، مرده ای بیش نیست، زیرا اسلام بدون علم را هر لحظه كه دشمن اراده كند، می تواند از دست چنین شخصی بگیرد، زیرا تنها اسلحه ای كه می تواند این گوهر گرانبها یعنی اسلام را حفظ كند، علم است و او از ابتدا خلع سلاح شده، و لذا گرفتن اسلام و ایمان او بسیار راحت است، چنان كه گرفتن یك جواهر از درون مشت یك مرده چنین است!

در اینجا به نكاتی در مورد علم و جهل به طور اختصار توجه می دهیم:

1- خداوند نخستین معلم است، در قرآن به آیاتی برمی خوریم كه خداوند خود را به عنوان معلم معرفی كرده گاه به آدم علم اسماء می آموزد (و علم آدم

[صفحه 62]

الاسماء كلها)[7] و گاه به نوع انسان آنچه را نمی داند از طریق تكوین و تشریع می آموزد (علم الانسان ما لم یعلم)[8] گاه قلم بدست او داده و نوشتن می آموزد (الذی علم بالقلم)[9] گاه یك حرف و دو حرف بر زبانش می نهند و شیوه ی سخن گفتن به او تعلیم می دهد (الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البیان).[10].

2- امتیاز انسان بر سائر موجودات به وسیله علم است، در قرآن چنین می خوانیم:

«قال یا آدم انبئهم باسمائهم فلما انباهم باسمائهم قال الم اقل لكم انی اعلم غیب السموات و الارض و اعلم ما تبدون و ما كنتم تكتمون»، فرمود، ای آدم، آنها را از اسامی و اسرار موجودات آگاه كن، و هنگامی كه آدم آنها را آگاه ساخت، فرمود، نگفتم من غیب آسمانها و زمین را می دانم، و نیز آنچه را شما (فرشتگان) آشكار می كنید یا پنهان می داشتید.[11].

این سخن پس از این بود كه ملائكه جنبه ی فساد انسان را در نظر گرفته بودند، ولی پس از این كه آگاهی و دانش او را درك كردند، در برابر امر خداوند مبنی بر سجده بر آدم خاضع شده و سر تسلیم فرود آوردند، و علتی بر مسجود بودن آدم نبود مگر علم و دانش او كه موجب امتیاز او شد و انسانها هم به نسبت علم خود بر دیگری برتری دارند، پیامبر اكرم (ص) فرمودند: «اكثر الناس قیمه اكثرهم علما و اقل الناس قیمه اقلهم علما»، آن كس كه علمش از همه افزونتر باشد، قیمتش از همه بیشتر است، و آن كس كه علمش از همه كمتر باشد، قیمتش كمتر.[12] و وقتی مسجود

[صفحه 63]

ملائكه شد مسلما بر سائر موجوداتی كه این آگاهی را ندارند، تفوق و برتری دارد.

3- درجات قرب به خدا متناسب با درجات معرفت است:

«... یرفع الله الذین آمنوا منكم و الذین اوتوا العلم درجات»، (اگر به دستورات الهی عمل كنید) خداوند كسانی را كه از میان شما ایمان آورده اند، و آنها كه از علم بهره دارند، به درجات عظیمی بالا می برد.[13] در آغاز این آیه سخن از چند دستور اخلاقی درباره ی آداب مجلس است، و به دنبال آن درجات عالمان و مومنان را در پیشگاه خداوند به عنوان نتیجه و پاداش كسانی كه به این دستورات عمل كنند، ذكر می كند.

«درجات» جمع «درجه» به معنی پله هائی است كه به طرف بالا می رود، و در مقابل «دركات» جمع «دركه» به معنی پله هائی است كه رو به پائین می رود مانند پله های سرداب، تعبیر «درجات» به صورت «نكره» اشاره ای به عظمت این درجات و جمع بودن آن شاید اشاره ای به تفاوت میان عالمان در این درجات باشد.

در تفسیر «المیزان» آمده كه: از این آیه استفاده می شود كه مومنان دو گروهند: «مومنان عالم» و «مومنان غیر عالم» و مومنان عالم برترند، سپس به آیه «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون»، آیا كسانی كه می دانند با كسانی كه نمی دانند یكسانند[14]، استناد كرده است.

در روایتی از امیرالمومنین (ع) می خوانیم «ان الثواب بقدر العقل»، پاداش هر كس به اندازه ی عقل (و دانش) او است.[15] هر چه تعقل انسان عالمانه تر و آگاهانه تر باشد، ثواب عملش بیشتر است.

4- انبیاء خواهان علم بیشترند.

[صفحه 64]

درباره ی پیامبر می خوانیم با اینكه او عقل كل بود ولی باز از طرف خداوند مورد خطاب قرار می گیرد كه از ما علم بیشتری بخواه «قل رب زدنی علما»، یعنی نسبت به علم هیچ توقفگاهی برای هیچ كس و هیچ حالی نیست، باید تا آخرین لحظه به دنبال دانش رفت.

در مورد حضرت موسی (ع) نیز می خوانیم با این كه شرح صدر پیدا كرده بود، (رب اشرح لی صدری) و حكمت و دانش در سینه داشت (و لما بلغ اشده و استوی آتیناه حكما و علما»، هنگامی كه او نیرومند و كامل شد، حكمت و دانش به او بخشیدیم،[16] باز مامور می شود در برابر استادی چون حضرت «خضر» زانو زند، و همچون شاگردی از او درس گیرد (قال له موسی هل اتبعك علی ان تعلمن مما علمت رشدا)، موسی به آن مرد عالم الهی (خضر) گفت: آیا من از تو پیروی كنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده است، و مایه ی رشد و هدایت است به من بیاموزی؟[17].

امیرمومنان نیز می فرماید: «العلم میراث الانبیاء و المال میراث الفراعنه»، علم میراث پیامبران و مال میراث فرعونها است.[18].

5- شرط اصلی مدیریت و رهبری علم و شناخت است.

حضرت «یوسف» (ع) هنگامی كه پیشنهاد مقام مهمی در حكومت مصر به او شد، وی گفت مرا به سرپرستی خزائن بگمارید، و دو دلیل برای این مدیریت ذكر كرد: امانتداری و عالم و آگاه بودن (اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم، مرا سرپرست خزائن این سرزمین قرار ده چرا كه من امانتدار آگاهی هستم).[19].

در داستان بنی اسرائیل نیز می خوانیم هنگامی كه آنان آمادگی خود را برای

[صفحه 65]

پیكار با پادشاه ظالمی به نام «جالوت» اعلام كردند، و تقاضا نمودند، رهبر و فرماندهی برای آنان برگزیند تا با جالوت پیكار كنند، آن پیامبر «طالوت» را معرفی كرد، آنها اعتراض كردند كه چگونه او بر ما فرماندهی كند، در حالی كه ثروت زیادی ندارد، پیامبر آنها فهمید كه آنها ملاك و شرایط فرماندهی را اشتباه گرفته اند، از این رو چنین فرمود: «قال ان الله اصطفاه علیكم و زاده بسطه فی العلم و الجسم و الله یوتی ملكه من یشاء و الله واسع علیم»، گفت: خداوند او را بر شما برگزیده، و علم و قدرت جسمی او را وسعت بخشیده و خداوند ملكش را به هر كس بخواهد (و لایق بداند) می بخشد، و خداوند احسانش وسیع و (از شایستگیهای افراد) آگاه است.[20].

از این آیه روشن شد كه علم و معرفت از اساسی ترین شرائط مدیریت است و «اشموئیل» پیامبر بنی اسرائیل وقتی «طالوت» را ملاقات نمود در حالی كه روستازاده بود و در یكی از دهكده ها در ساحل رودخانه ای به صورت گمنام می زیست، و چهارپایان پدر را به چرا می برد، و كشاورزی می كرد. قلب او را آگاه و جسم او را نیرومند یافت، او را به عنوان فرمانده و مدیر لشكر معرفی كرد، و توجهی به معیارهای خون، ثروت و اسم و رسم و پدر و مادر و فامیل كه مورد توجه سران بنی اسرائیل بود نكرد.

در حدیث بسیار جالبی از امام صادق (ع) می خوانیم: «الملوك حكام علی الناس و العلماء حكام علی الملوك»، زمامداران بر مردم حكومت می كنند، و دانشمندان بر زمامداران.[21].

6- علم سرچشمه ی ایمان است.

در قرآن آیاتی می بینیم كه روشنگر رابطه ی علم و ایمان و پیوند مستحكم این دو است، به عنوان نمونه به چند آیه اشاره می كنیم: «و لیعلم الذین اوتوا العلم انه الحق

[صفحه 66]

من ربك فیومنوا به فتخبت له قلوبهم»، هدف این است كه آنها كه دارای علمند بدانند این قرآن حقی است از سوی پروردگارت، و به آن ایمان بیاورند و دلهایشان در برابر آن خاضع گردد.[22].

«و الراسخون فی العلم یقولون آمنا به كل من عند ربنا و ما یذكر الا اولوا الالباب»، راسخان در علم گویند: ما به همه ی آیات الهی ایمان آورده ایم، همه از سوی پروردگار ما است، و تنها صاحبان عقل متذكر می شوند.[23].

از حوادث تاریخی كه رابطه ی مستحكم بین علم و ایمان را تایید می كند، داستان ساحران عصر فرعون است، كه وقتی به خاطر آگاهی از فن سحر دریافتند، آنچه موسی (ع) نشان داد معجزه است، و علم به اعجاز پیدا كردند، ایمان آوردند و تهدیدهای فرعون نیز موثر واقع نشد، و در جواب او گفتند: هرگز تو را بر «دلائل روشنی» كه به سراغ ما آمده است مقدم نخواهیم داشت.[24] فرعون سرانجام تهدید خود را عملی كرده، و آنها را به شهادت رساند، مفسر بزرگ مرحوم طبرسی درباره ی آنها می نویسد: «كانوا اول النهار كفارا سحره و آخر النهار شهداء برره»، در آغاز آن روز، كافر و ساحر بودند، اما در پایان همان روز شهیدانی در زمره ی نیكان.

7- علم سرچشمه ی تقوی و خشیت است.

«انما یخشی الله من عباده العلماء»، از میان بندگان خدا تنها دانشمندان از او خشیت دارند.[25].

«خشیت» به گفته ی راغب در مفردات: «خوف و ترسی است كه آمیخته با تعظیم باشد و غالبا از علم سرچشمه می گیرد.»

[صفحه 67]

در آیه ی دیگری چنین می خوانیم: «كذلك یبین الله آیاته للناس لعلهم یتقون»، خداوند این گونه آیاتش را برای مردم تبیین می كند تا پرهیزگاری پیشه كنند.[26].

این تعبیر به خوبی نشان می دهد كه تبیین آیات مقدمه ای برای آگاهی، و آگاهی وسیله ای برای تقوا است. مسلما هر جا علم است، الزاما تقوا نیست، چرا كه عالم بی عمل نیز پیدا می شود، ولی بدون شك علم مقدمه ای موثر برای تقوا محسوب می گردد.

امیرالمومنین (ع) می فرمایند «اعظم الناس علما اشدهم خوفا من الله»، آن كس كه علمش از همه بیشتر است، خداترسیش از همه شدیدتر می باشد.[27].

8- علم سرچشمه زهد است.

«و قال الذین اوتوا العلم و یلكم ثواب الله خیر لمن آمن و عمل صالحا و لا یلقاها الا الصابرون»، آنها كه از علم و دانش بهره داشتند، گفتند: وای بر شما! پاداش الهی برای كسانی كه ایمان آورده اند، و عمل صالح انجام می دهند، بهتر است، اما جز صابران آن را دریافت نمی دارند.[28].

این آیه كه در اواخر سوره ی قصص در داستان قارون آمده، و بیانگر نصیحت علمای بنی اسرائیل به توده ی مردمی است كه وقتی نمایش ثروت قارون، آن ثروتمند خودخواه را دیدند، آرزو كردند ای كاش به جای او بودند، آن عالمان وقتی دنیا پرستی مردم را دیدند فریاد زدند، وای بر شما دنیا پرستانی كه زرق و برق دنیا شما را گرفته است! مبادا فریب دنیا خورید، اگر ایمان و عمل صالح داشته باشید، پاداشهای الهی در دو جهان از همه ی اینها بهتر و برتر است، و لازمه ی آن صبر و شكیبائی و عدم تسلیم در برابر زر و زور است.

[صفحه 68]

جمله ی «اوتوا العلم» (علم به آنها داده شده بود)، نشان دهنده ی رابطه ی علم با زهد و وارستگی است، اگر آگاهی نسبت به ناپایداری دنیا و جاودانگی آخرت و حقارت سرمایه های مادی در برابر عظمت پاداش الهی باشد، هرگز فریب زرق و برق جهان مادی، چشم انسان را خیره نكرده، و هرگز آرزوی ثروت قارونی نمی كند.

امام صادق (ع) فرمود: از جمله سخنانی كه خداوند به موسی بن عمران فرمود، این بود: «ان عبادی الصالحین زهدوا فیها بقدر علمهم بی»، بندگان صالح من به اندازه ی علمشان به من، زهد در دنیا را پیشه كرده اند.[29] یعنی مقدار علم رابطه ی مستقیم با مقدار زهد دارد.

9- علم سرچشمه ی پیشرفتهای مادی است.

«قال انما اوتیته علی علم عندی»، قارون گفت این ثروت را بوسیله ی دانشی كه نزد من است به دست آورده ام.[30].

این سخن قارون است وقتی كه آگاهان قوم موسی او را نصیحت كردند كه ثروت را در راه منفعت جامعه بكار بند، و نصیب خویش را از دنیا فراموش منما، و همانگونه كه خدا به تو نیكی كرده است تو نیز به بندگان خدا نیكی كن، و این ثروت را مایه ی فساد در زمین قرار مده.[31] او (كه دیگر نصیحت در او اثری نداشت) ثروت خود را مستند به علم خود می داشت و جالب توجه این كه خدا این ادعای او را نفی نمی كند بلكه بلافاصله می گوید: «اولم یعلم ان الله قد اهلك من قبله من القرون من هو اشد منه قوه و اكثر جمعا»، آیا او نمی دانست خداوند اقوامی را پیش از او هلاك كرد كه از او نیرومندتر و ثروتمندتر بودند.[32].

[صفحه 69]

این تائیدی ضمنی است كه قارون علمی داشت كه توانست ثروت عظیمی به آن وسیله جمع كند، (خواه علم كیمیا بوده كه بعضی مفسران گفته اند، و یا آگاهی به اصول تجارت و فوت و فن كسب و كار)، ولی این ادعای قارون مانع از آن نبود كه ثروت خویش را در راه های خیر اجتماعی به كار گیرد، زیرا این ثروت عظیم حتما توسط همكاری یك جامعه به دست او رسیده بود، و به همین دلیل مدیون و مرهون جامعه و همكاری آنها بود.

رابطه ی علم مادی و ثروت و پیشرفت مادی را نیز می توان در ملل پیشرفته امروزی مشاهده كرد كه چگونه در پرتو علم و صنایع و پیشرفتهای علمی به ثروت و تمدن عظیم مادی رسیده اند.

البته در اینجا، كلام امام صادق (ع) بسیار قابل ملاحظه است كه فرمودند: «لا غنی اخصب من العقل و لا فقر احط من الحمق»، هیچ غنائی پربارتر از عقل نیست، و هیچ فقری بدتر از حماقت نیست.[33].

10- جهل مایه ی تعصب و لجاجت است.

«اذ جعل الذین كفروا فی قلوبهم الحمیه حمیه الجاهلیه فانزل الله سكینته علی رسوله و علی المومنین»، به خاطر بیاورید هنگامی را كه كافران در دلهای خود تعصب و خشم جاهلیت پروراندند، در این هنگام خداوند سكینه و آرامش خود را بر پیامبرش و بر مومنان نازل فرمود (تا آرامش خویش را در مقابل آنها حفظ كنند).[34].

«حمیه» از ماده «حمی» (بر وزن حمد) چنانكه راغب در مفردات گوید: در اصل به معنی حرارتی است كه از اشیائی همچون آتش و خورشید و نیروی درونی بدن تولید می شود (حرارت درون ذاتی اشیاء) و به همین جهت به حالت تب «حمی» (بر وزن كبری) گویند و از آنجا كه تعصب و خشم حرارت سوزانی در درون

[صفحه 70]

انسان ایجاد می كند، به این حالت «حمیت» گویند. در كتاب «التحقیق فی كلمات القرآن الحكیم» نیز آمده كه: «حمیت» به معنی شدت حرارت و علاقه و تعصب در دفاع از خود و تكبر و خود برتر بینی است.[35].

این آیه از آیاتی است كه در جریان صلح حدیبیه نازل شده است، توضیح اینكه در سال ششم هجرت كه پیامبر به قصد عمره آماده ی زیارت خانه خدا شد، مشركان مكه مانع ورود پیامبر و مسلمانان به مكه شدند، و تعصب جاهلیت به آنان اجازه نداد كه حتی قوانین مسلم خود را، دایر به آزادی زیارت خانه خدا برای همگان محترم شمارند، آنها با این عمل، هم احترام خانه ی خدا و هم سنتهای خویش را زیر پا گذاردند.

اضافه ی «حمیت» به «جاهلیت» از قبیل به اصطلاح اضافه ی «مسبب» به «سبب» است، زیرا همیشه تعصبها و لجاجتها و خشمهای آتشین از جهل برمی خیزد، زیرا فرصت عاقبت اندیشی را نداده و اجازه نمی دهد، كه انسان فكر كند شاید اشتباه می كند!

علی (ع) می فرمایند: «العلم اصل كل خیر... و الجهل اصل كل شر»، علم ریشه ی هر خیر، و جهل ریشه ی هر شری است.[36].

11- جهل عامل تقلید كوركورانه است.

«اذ قال لابیه وقومه ما هذه التماثیل التی انتم لها عاكفون، قالوا وجدنا آبائنا لها عابدین قال لقد كنتم انتم و آبائكم فی ضلال مبین»، (به خاطر بیاورید) هنگامی را كه ابراهیم به پدرش (عمویش آزر) و قوم او گفت: این مجسمه های بی روحی را كه شما پیوسته پرستش می كنید، چیست؟ گفتند: ما پدران خود را دیدیم كه آنها را عبادت می كنند. گفت: مسلما شما و پدرانتان در گمراهی آشكاری

[صفحه 71]

بوده اید.[37].

«تماثیل» جمع «تمثال» به معنی موجود صورت دار است، و به مجسمه و عكسهای نقاشی شده هر دو گفته می شود.

«عاكفون» از ماده ی «عكوف» به معنی توجه مستمر آمیخته به تعظیم است، و واژه ی «اعتكاف» برای عبادت مخصوصی كه در مسجد انجام می شود نیز از این ریشه مشتق شده است.

آری در حقیقت بت پرستان هیچ دلیل منطقی به جز تقلید كوركورانه از نیاكان خود نداشتند، و به همین دلیل ابراهیم (ع) آنها را در ضلال مبین و گمراهی آشكار می شمرد.

در ادامه ی همین آیات كه بیانگر محاكمه ی تاریخی او در برابر بت پرستان بابل است، می گوید: «آیا شما جز خدا موجوداتی را می پرستید كه نه كمترین سودی برای شما دارند، و نه زیانی می رسانند» و بعد می افزاید: «اف لكم و لما تعبدون من دون الله افلا تعقلون»، اف بر شما و بر آنچه پرستش می كنید، آیا اندیشه نمی كنید، و عقل و تعقل ندارید![38].

این نكات شمه ای كوچك از مطالبی بود كه می توان در مورد علم و جهل گفت.[39] در پایان چند حدیث جالب ذكر می شود:

1- مولی علی (ع) فرمودند: «الجاهل صغیر و ان كان شیخا و العالم كبیر و ان كان حدثا»، جاهل كودك است، هر چند پیر باشد، و عالم بزرگ است هر چند جوان

[صفحه 72]

و كم سن و سال باشد.[40].

2- در عبارتی دیگر، مولی علی (ع) فرمودند: «لو سكت الجاهل ما اختلف الناس»، اگر جاهل سكوت اختیار می كرد هرگز اختلافی در میان مردم نمی افتاد.[41].

3- و نیز فرمودند: «العلماء غرباء لكثره الجهال بینهم»، دانشمندان غریب هستند، چون جاهلان در میان آنها فراوانند.[42].

4- و در جای دیگر فرمود: «لا تری الجاهل الا مفرطا او مفرطا»، جاهل را نمی بینی مگر در حال افراط یا تفریط.[43].

پیامبر گرامی نیز فرمودند: «فقیه واحد اشد علی ابلیس من الف عابد»، یك فقیه دانشمند در برابر شیطان محكمتر از هزار عابد است (یعنی زحمت آن دانشمند برای او بیشتر از هزار عابد است.[44].

33- ابرار- حضرت صفت سوم روزانه ی پرهیزگاران را نیكوكاری می شمارد، و چنانكه از كتب لغت استفاده می شود «بر» (به فتح باء) در اصل به معنای وسعت و گستردگی است، و از این رو صحراهای وسیع را «بر» گویند، در مقابل بحر، و از آنجا كه افراد نیكوكار اعمالشان نتیجه ی گسترده ای در سطح جامعه دارد، این واژه بر آنها اطلاق می شود، پس «بر» به معنی شخص نیكوكار می شود و «بر» (بكسرباء) به معنی نیكی كردن و نیكوكاری است.[45] بعضی گفته اند «خیر» اعم از «بر» است زیرا «بر» نیكی

[صفحه 73]

با توجه است ولی خیر اعم است. ابن میثم در شرح خود بر و نیكی را به صفت حمیده عفت برگردانده كه حد وسط بین خمودی شهوت و فجور است و شاهد بر سخن خود این آورده است كه به انسان بدكار «فاجر» گویند.[46] نكته ی دیگر این كه «فاجر» از ریشه «فجر» به معنی شكافتن وسیع است، خواه شكافتن زمین یا چیز دیگر و از آنجا كه نور صبح پرده ی شب را می شكافد «فجر» گویند و به «فاجر» هم «فاجر» گویند زیرا پرده ی حیا و پاكی را می درد.[47].

حال، اول به سراغ مقام ابرار می رویم، و دوم این كه ابرار چه كسانی هستند؟ و سوم این كه نشانه ی ابرار چیست، و چگونه می توان در زمره ی آنها داخل شد؟


صفحه 61، 62، 63، 64، 65، 66، 67، 68، 69، 70، 71، 72، 73.








    1. بحارالانوار، جلد 1، صفحه 117.
    2. بحارالانوار، جلد 2، صفحه 172.
    3. محجه البیضاء، جلد 1، صفحه 22.
    4. بحار، جلد 1، صفحه 185.
    5. كافی، جلد 1، صفحه 8.
    6. كنزالعمال، جلد 10، صفحه 181.
    7. سوره ی بقره، آیه ی 31.
    8. سوره ی علق، آیه ی 5.
    9. سوره ی علق، آیه ی 4.
    10. سوره ی الرحمن، آیات 4- 1.
    11. سوره ی بقره، آیه ی 33.
    12. بحار، جلد 1، صفحه 164.
    13. سوره ی مجادله، آیه ی 11.
    14. سوره ی زمر، آیه ی 9.
    15. بحار، جلد 1، صفحه 84.
    16. سوره ی قصص، آیه ی 14.
    17. سوره ی كهف، آیه ی 66.
    18. بحار جلد، 1 صفحه 185.
    19. سوره یوسف، آیه 55.
    20. سوره ی بقره، آیه ی 247.
    21. بحار، جلد 1، صفحه 183.
    22. سوره ی حج، آیه ی 54.
    23. سوره ی آل عمران، آیه ی 7. (آیات 6 سبا و 107 و 108 اسراء و 70 طه در این باب مناسب است).
    24. سوره ی طه، آیه ی 72.
    25. سوره ی فاطر، آیه ی 28.
    26. سوره ی بقره، آیه ی 187.
    27. غررالحكم، حكمت 326.
    28. سوره ی قصص، آیه ی 80.
    29. بحار، جلد 18، صفحه 339.
    30. سوره ی قصص، آیه ی 78.
    31. سوره ی قصص، آیه ی 77.
    32. سوره ی قصص، آیه ی 78.
    33. اصول كافی، جلد 1، صفحه 29.
    34. سوره ی فتح، آیه ی 26.
    35. «هی شده الحراره و العلاقه و التعصب فی الدفاع عن نفسه والتعفف و الترفع» (ماده حمی).
    36. غررالحكم، صفحه 20 و 21.
    37. سوره ی انبیاء، آیات 54- 52.
    38. سوره ی انبیاء، آیه ی 67.
    39. نكاتی كه درباره ی علم و جهل ذكر شد از كتاب «پیام قرآن»، تفسیر موضوعی نمونه، جلد 1، اقتباس شده بود، خوانندگان عزیز می توانند برای اطلاع بیشتر به آن كتاب از صفحه 55 تا صفحه 100 مراجعه كنند.
    40. بحار، جلد 1، صفحه 83.
    41. بحار، جلد 78، صفحه 81.
    42. بحار، جلد 78، صفحه 81.
    43. نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه 70.
    44. بحار، جلد 1، صفحه 177.
    45. در این كه ابرار جمع چیست؟ اختلاف است: مفردات راغب ابرار را جمع بار و برره را جمع بر دانسته و صحاح جوهری عكس این گفته «ابرار جمع بر» و برره جمع بار و بعضی ابرار را جمع هر دو گرفته اند. بر و بار، هر كدام باشد، معنی ابرار واضح است كه به معنی نیكان است.
    46. ابن میثم، جلد 3، ذیل همین فراز صفحه 418.
    47. تفسیر نمونه، جلد 25، صفحه 351.